خاطرهای از شهید آرمان علی وردی
تاریخ انتشار: ۶ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۹۷۸۵۳۳
آرمان علیوردی طلبه بسیجی بود که در اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ توسط آشوبگران شکنجه شده و سپس به شهادت رسید.
داستانی که میخوانید، خاطرهای از شهید آرمان علیوردی است که در کتاب «آرمان عزیز» به قلم محمدعلی جابری آمده است:
«داشت یکی یکی وسیلههایش را جمع میکرد تا از حوزه بزند بیرون. مهدی هم روی بالکن مسجد راه میرفت و به او نگاه میکرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پیش خودش حدس زد که شاید میخواهد برود کمک نیروهای انتظامی. از همان بالکن مسجد آرمان را صدا زد: «آرمان! داری کجا میری؟»
آرمان همان طور که وسیلههایش را جمع میکرد، گفت: «احتمالاً امشبم خیابونا شلوغ میشه. میخوام برم کمک نیروهای انتظامی تا اغتشاشگرها مزاحم مردم نشن. تو هم بیا تا امشب با هم بریم.»
مهدی همین طور که روی بالکن این طرف و آن طرف میرفت گفت: «آرمان بشین درست رو بخون! این کارها وظیفه من و تو نیست.»
آرمان کمی مکث کرد؛ نگاهش را برگرداند سمت مهدی و گفت: «آدم نباید سیب زمینی باشه.»
مهدی سری تکان داد و گفت: «خب حداقل از این به بعد کمتر برو.»
آرمان جواب داد: «باشه، امشب رو که برم بعدش دیگه کمتر میرم.»
رفت و برای همیشه دوستانش را تنها گذاشت.»
منبع: فارس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: شهید شهید علی وردی اغتشاشات
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۷۸۵۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
علاقه عجیب شهید زینالدین به یک شهید
محمود احمدلو از نیروهای لشکر ۱۷ میگوید: شهید امیرحسین ندیری فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) بود و شهید زینالدین علاقه زیادی به او داشت.
یک شب امیرحسین ندیری به سنگر ما آمد و ما از سعادت دیدارش خوشحال بودیم. ساعتی بعد مهدی زینالدین فرمانده لشکر ۱۷ و محمدجواد دل آذر فرمانده عملیات لشکر ۱۷ هم رسیدند، اما هر چه کردیم داخل سنگر نیامدند. زینالدین میگفت که ما کار داریم و لازم است که برویم.
من از میزان علاقه او به شهید ندیری خبر داشتم. به آقا مهدی گفتم: «بیایید داخل سنگر در خدمت باشیم؛ آقای ندیری هم هستند.» آقای مهدی در جوابم گفت: «محمود! چرا زودتر نگفتی؟!»
به هر حال شهید زین الدین به شوق دیدار شهید ندیری به سنگر ما آمد. وقتی قرار شد شهید ندیری شب را در سنگر ما بماند تصمیم آقا مهدی به کلی عوض شد و به شهید دل آذر گفت: «شما بروید، من امشب را اینجا میمانم!»
من به شوخی به شهید زینالدین گفتم: «شما که کار داشتی و میخواستی بروی! چطور شد که ماندنی شدی؟!» پاسخ آقا مهدی را از قبل میدانستم! او به شوق دیدار شهید ندیری به سنگرمان آمد و ماندگار شد.
مرداد سال ۶۲ شهید ندیری و شهید شالی برای شناسایی به منطقه عملیاتی مهران رفته بودند که بر اثر برخورد با مین به شهادت رسیدند. شهید زینالدین بلافاصله بعد از شنیدن این خبر به معراج شهدا رفت و خیلی گریه کرد. این دوری زیاد طول نکشید و یک سال و سه ماه بعد مهدی زین الدین هم شهید شد.
منبع: فارس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی